
ماجرای سفره ماهی ها
هدی و عزیز جون رفتن سفر و توی ساحل دریای خلیج فارس لب دریا نشستن و به دریا نگاه می
هدی و عزیز جون رفتن سفر و توی ساحل دریای خلیج فارس لب دریا نشستن و به دریا نگاه می
هدی و عزیز جون در حال تماشای فیلم بچگی هدی کوچولو هستن که همسایه براشون آش نذری میاره و آش
هدی کوچولو و عزیزجون مشغول تمیز کردن انباری خونه عزیز جون هستن. اون ها یک عالمه وسیله قدیمی پیدا کردن
هدی جون و عزیز جون، توی چراگاه مشغول تماشای گاوهایی هستن که دارن با لذت تمام علف و یونجه می
هدی کوچولو با اخم نشسته بود و خیلی ناراحت بود … عزیز جون علت ناراحتیش رو پرسید و هدی هم
هدی مشغول تمرین جدول ضرب بود که عزیز جون وارد اتاق شد و از اون درباره درس و مدرسه اش
امروز هدی داره به عزیز جون یاد می ده که چه جوری با رنگای انگشتی می تونن یه طاووس خوشگل
امروز عزیز جون و هدی مشغول تماشای تلویزیون هستن که بوی غذای عزیز جون از توی آشپزخونه دراومد؛ عزیز جون
یه روزی از روزای خوب خدا، هدی کوچولو همراه عزیز جونش به ساحل دریای خلیج فارس سفر کردن. موقعی که
هدی و عزیز جون در حال تماشای فیلم بچگی هدی کوچولو هستن که همسایه براشون آش نذری میاره و آش