
داستان صوتی
ماجرای کیک و شیر
«عزیزجون» برای «هدی» کیک و شیر آوردن، ولی هدی نه کیک و شیرش رو خورده و نه هنوز تکالیفش رو
«عزیزجون» برای «هدی» کیک و شیر آوردن، ولی هدی نه کیک و شیرش رو خورده و نه هنوز تکالیفش رو
«مامانبزرگ» یه پارچهی چهارخونهی سرمهای خریده بود تا مامانِ «احسان» براش یه پیرهن بدوزه. مامان هم شروع به دوختن پیرهن
«عزیزجون» به خونهی «هدی» رفته و دارن با هم بازی میکنن. هدی از عزیزجون میخواد تا چشمهاش رو ببنده و