Tag: سوره‌ بقره

داستان صوتی
پورحبیب

نمایش محله ما

بچه‌های محله‌‌ی باصفا قراره که امروز نمایش اجرا کنن. «هدی» مشغول تمرین نمایشه. «عزیزجون» برای تماشای نمایش بچه‌ها به اونجا

ادامه مطلب »
داستان صوتی
پورحبیب

به هم‌ نیکی کنید

«عزیزجون» رفتن دنبال هدی تا برن خونه‌ی یکی از دوستان هدی. آخه دوستش چندروزیه که مریض شده و از درس‌هاش

ادامه مطلب »
داستان صوتی
پورحبیب

بستنی یا سوپ؟

«عزیز جون» و «هدی» با هم اومدن فروشگاه که خرید کنن. هدی کمی مریض شده و عزیزجون می‌خواد براش سوپ

ادامه مطلب »
داستان صوتی
پورحبیب

سوزن بان

مادربزرگِ «هدی» دارن از سفر مشهد و زیارت امام رضا، علیه‌السلام، برمی‌گردن. «عزیزجون» و هدی رفتن ایستگاه راه‌آهن به استقبال

ادامه مطلب »
داستان صوتی
پورحبیب

قطار سواری

«احسان» برای اولین بار می‌خواست سوار قطار بشه و خیلی هیجان داشت. وقتی سوار قطار شد، دوست داشت که روی

ادامه مطلب »
داستان صوتی
پورحبیب

سفر با کشتی

قرار بود که «هدی» با خونواده‌‌ش با کَشتی بِرن مسافرت. عزیزجون برای بدرقه‌ی هدی و خونواده‌ش رفتن به بندر محله‌ی

ادامه مطلب »
داستان صوتی
پورحبیب

احترام به بزرگترها

«هدی» و «عزیزجون» قراره که با هم برن خونه‌‌ی «بی‌بی مریم»، از اهالی قدیم محله‌ی باصفا. اونها منتظرن که اتوبوس

ادامه مطلب »
داستان صوتی
پورحبیب

آش نذری

یکی بود، یکی نبود. مامانِ «ریحانه» توی حیاط خونه‌‌شون یه دیگ نذری بار گذاشته بود. چند نفر از همسایه‌ها هم

ادامه مطلب »
داستان صوتی
پورحبیب

مسجد خانه‌ خداست

«عزیزجون» پاهاشون درد می‌کنه و «هدی» هم اومده تا بهشون کمک کنه؛ آخه قراره که امروز چند نفر برای عیادت

ادامه مطلب »