
داستان صوتی
یک دانه گندم می شود صد دانه گندم
هدی، همراه پدر و مادرش و عزیزجون به یه گندمزار رفتن تا از نزدیک زیباییهای طبیعت رو ببینن. عزیزجون برای
هدی، همراه پدر و مادرش و عزیزجون به یه گندمزار رفتن تا از نزدیک زیباییهای طبیعت رو ببینن. عزیزجون برای
عزیزجون و هدی توی یه باغ زیبا هستن و اونجا یه آقای زنبوردار رو میبینن که لباس مخصوص این کار
هدی، همراه عزیزجون توی باغ پدربزرگشه. هدی مشغول کاشتن نهال آلبالوست. عزیزجون هم بهش کمک میکنه. قراره که پدربزرگ یه