داستان صوتی گندمهای طلایی عزیز جون همراه هدی و پدر و مادرش به یه گندم زار رفتن. عزیز جون به هدی می گه که ادامه مطلب » ۱۸ فروردین , ۱۴۰۴ بدون دیدگاه