
داستان صوتی
من بخشیدمش
عزیز جون رفته دنبال هدی تا از مدرسه اون رو به خونه برگردونه …. اما متوجه می شه که پیشونی
عزیز جون رفته دنبال هدی تا از مدرسه اون رو به خونه برگردونه …. اما متوجه می شه که پیشونی
هدی کوچولو و عزیز جون برای پیدا کردن نخ گلدوزی رفتن بیرون از خونه. اما هوا خیلی گرمه و تشنه
قراره که امروز هدی خانم توی پارک محله باصفا، در مسابقه قرآن شرکت کنه. توی این مسابقه از همگی پذیرایی
عزیز جون و هدی رفتن تا برای گلدوزی زیر استکانی عزیز جون نخ بخرن. هوا خیلی گرمه و عزیز جون
آخر هفته بود و خانواده احسان تصمیم گرفته بودن ناهارشون رو توی طبیعت زیبای یه روستا بخورن. همه چیز خوب
هدی و عزیز جون در یه روز سرد پاییزی توی خیابون هستن و دارن می رن به سمت خونه، که
عزیز جون رفته دنبال هدی تا از مدرسه اون رو به خونه برگردونه …. اما متوجه می شه که پیشونی