
داستان صوتی
درختای سیب باغ بابابزرگ
توی یکی از روزای پایانی فصل زیبای تابستون، که درختای سیب باغ بابابزرگ ریحانه خانم، پر از سیبای سرخ و

توی یکی از روزای پایانی فصل زیبای تابستون، که درختای سیب باغ بابابزرگ ریحانه خانم، پر از سیبای سرخ و

مامانِ هدی مریض شدن و مشغول استراحتن. هدی هم داره ظرف می شوره که صدای زنگ خونه به صدا درمی

خونه تازه آروم شده بود. آخه خواهر کوچولوی احسان، از دیشب دل درد داشت و مدام گریه می کرد. مامان

عزیز جون و هدی امروز با همدیگه رفتن کوهنوردی. هدی از اینکه صداش توی کوه می پیچه و به خودش

یه جوجه کبوتر از لونه اش بیرون افتاده که هدی اونو برمی داره و می ذاره توی لونش. عزیز جون

هدی و عزیز جون امروز دارن می رن تا یه نمایش عروسکی تماشا کنن ولی توی راه، مامان هدی با
