
داستان صوتی
به خدا توکل کن
«هدی» قراره که با مادرش بِره دکتر؛ چون مادرِ هدی بیمار شده. «عزیزجون» توی محلهی باصفا هدی رو میبینه و
«هدی» قراره که با مادرش بِره دکتر؛ چون مادرِ هدی بیمار شده. «عزیزجون» توی محلهی باصفا هدی رو میبینه و
«هدی» و «عزیزجون» دارن میرن تا یه جعبهی مدادرنگی بخرن، اما برای عزیزجون سؤال پیش اومده که چرا باید این
هدی و عزیزجون توی محلهی باصفا مشغول تماشای فوتبالِ بچهها بودن که عزیزجون به یاد یه خاطرهی جالب از دوران