اداره پست

«هدی» و «عزیز جون» می‌خوان با هم‌دیگه برن اداره‌ی پست تا هدی نامه و بسته‌ای رو برای دوستش ارسال کنه. عزیزجون به هدی می‌گن که پست کردن نامه اصول و قواعد خاص خودش رو داره، ولی هدی نگرانه که … .این داستان با زبانی ساده و روان، کودکان رو با مفهوم «امانت‌داری» آشنا می‌کنه. در […]

قناری غمگین

هدی و عزیزجون با هم‌دیگه رفتن به یه مغازه‌ی پرنده فروشی. عزیزجون از این‌که اون‌همه قناری اون‌جا اسیرن، خیلی ناراحته. برای هدی جای تعجب بود که چطور می‌شه این همه قناری با رنگ‌های مختلف وجود داشته باشه…. .این داستان با زبانی ساده و روان به کودکان یاد می‌ده که تفاوت رنگ و نژاد و زبان […]

گردش در باغ وحش

«هدی» و «عزیز جون» با هم‌دیگه اومدن «باغ وحش»، و دارن بادقت به حیوونایی که اونجا هستن، نگاه می‌کنن. هدی از این‌که این همه حیوون او‌ن‌جا توی قفس هستن، خیلی ناراحته و دلش می‌خواد وقتی بزرگ می‌شه، باغ وحشی درست کنه که هیچ حیوونی رنجِ بودن…این داستان با زبانی ساده و روان به کودکان یاد […]

دوچرخه سواری در پارک

یکی از بچه‌های محله‌ی باصفا مشغول دوچرخه‌سواری بود که «عزیزجون» او رو دید. عزیزجون از این‌که اون دختر برای رکاب زدن و شروع دوچرخه‌سواری از عبارت «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» استفاده کرد، بسیار خوشحال شد و … .این داستان با زبانی ساده و روان به کودکان یاد می‌ده که هر کاری که با نام خداوند […]

انار خوشمزه

«احسان» توی حیاط خونه‌ی بابابزرگ همراه برادرش بازی می‌کرد که یکی از همسایه‌ها براشون انار آورد. احسان انارها رو برای مامان‌بزرگ که مشغول پختن آش بود، برد. مامان‌بزرگ از احسان پرسید که کدوم همسایه این انارها رو براشون آورده … .این داستان با زبانی ساده و روان به کودکان یاد می‌ده که با مشاهده‌ی نشانه‌ها […]

کمک به سیل زدگان

«هدی» و «عزیزجون» با هم‌دیگه می‌خوان برن فرودگاه تا دایی عزیزجون رو از فرودگاه به خونه بیارن؛ اما قبل از رفتن به فرودگاه، اول سَری به خونه‌ی خانم «منصوری» می‌زنن، تا عزیزجون کمک مالی که برای یکی از مناطق سیل‌زده‌ی کشورمون درنظر گرفتن… .طرفِ حساب افراد نیکوکار با نیت خالص برای پروردگار، در بهشت جاودان، […]

فروشگاه نوشت افزار

«هدی» و «عزیزجون» با هم‌دیگه اومدن به یه فروشگاه نوشت‌افزار تا هدی وسایلی رو که احتیاج داره، بخره. هدی روی یه کاغذ فهرست لوازمی رو که نیاز داره، نوشته تا یادش نره چه چیزایی می‌خواد. عزیز جون این کار هدی رو تحسین می‌کنه و بهش می‌گه… .این داستان با زبانی ساده و روان به کودکان […]

اگه آب نباشه چه اتفاقی می افته؟

«هدی» و «عزیزجون» دارن درباره‌ی گیاهان با هم صحبت می‌کنن. عزیز جون برای هدی توضیح می‌دن که زندگی همه‌ی موجودات به گیاهان وابسته است و گیاهان هم برای رشد و زنده موندن به آب بارون احتیاج دارن و اگه بارون نباره… .این داستان با زبانی ساده و روان به کودکان یاد می‌ده که مهربونی یه […]

رحمان یا رحمان ساعدنی یا رحمان

تواشیح زیبای رحمان یا رحمان ساعدنی یا رحمان با صدای استاد مشاری العفاسی با صدای گروه محراب متن عربی: رحمن یا رحمن ساعدنی یا رحمن اشرح صدری قرآن إملأ قلبی قرآن واسقی حیاتی قرآن رحمن یا رحمن ساعدنی یا رحمن اشرح صدری قرآن إملأ قلبی قرآن واسقی حیاتی قرآن رحمن یا رحمن ساعدنی یا رحمن […]

به حرف دکتر گوش کن

«هدی» و «عزیزجون» با هم‌دیگه رفته بودن پارک و هدی مشغول تاب‌بازی بود که اومد پیش عزیزجون، و از اینکه دلش درد می‌کرد شکایت داشت. عزیزجون نمی‌دونست که علت دل‌درد هدی چیه… .این داستان با زبانی ساده و روان به کودکان می‌آموزه که «عبرت گرفتن» یا «درس گرفتن» از اتفاقاتی که برای آدما می‌افته، باعث […]