آشیانه ی جوجه ها

هدی می خواد با عزیز جون توی حیاطشون بذر (دونه) سبزیجات بکاره. پدر هدی براش چندتا جوجه کوچولو خریده که مدام توی باغچه از این طرف به اون طرف می رن. عزیز جون پیشنهاد می دن قبل از اینکه بذرها رو بکارن، برای جوجه ها یه لونه مناسب درست کنن تا…کودکان با شنیدن این داستان […]
پیراهنی برای جشن تولد

هدی و عزیز جون منتظرن تا خانم خیاط پیراهن هدی رو آماده کنن تا توی جشن تولد دوستش «بیتا» بپوشه. هدی خیلی عجله داره که هر چه زودتر بره مهمونی؛ اما عزیز جون می گن خیلی زوده و باید سر ساعت برن اونجا. آخه مهمونی رفتن هم برای خودش آدابی داره…کودکان با شنیدن این داستان […]
جوجه کوچولو از لونه اش افتاده بیرون

یه جوجه کبوتر از لونه اش بیرون افتاده که هدی اونو برمی داره و می ذاره توی لونش. عزیز جون هم این کار هدی رو تحسین می کنن. عزیز جون با خودشون یه کتاب درباره پنگوئن ها آوردن که می خوان اونو برای هدی بخونن. توی این کتاب نکته های جالبی درباره…این داستان با زبانی […]
سوغاتی شمال

هدی از سفر شمال برگشته و حالا اومده خونه عزیز جون تا سوغاتی عزیز جون رو بهشون بده. هدی از سفرشون برای عزیز جون تعریف کرد و حتی درباره یه تصادف که توی تونلِ راه برگشتشون افتاده بود، یه عالمه حرف زد. هدی از اون تصادف خیلی ترسیده بود، چون…کودکان با شنیدن این داستان یاد […]
سحر خیزی خیلی مفیده

عزیز جون وارد اتاق هدی شده و هدی هم رفته تا دندوناش رو مسواک بزنه. عزیز جون می خواد برای هدی کتاب داستان بخونه، ولی کتابی که هدی انتخاب کرده خیلی طولانیه و عزیز جون می گن اگه بخوان همه کتاب رو بخونن، اونوقت از ساعت خوابش می گذره و این…کودکان با شنیدن این داستان […]